سر آن داری کامروز مرا شاد کنی
سر آن داری کامروز مرا شاد کنی
دل مسکین مرا از غمت آزاد کنی
دل مسکین مرا از غمت آزاد کنی
خانهٔ صبر دلم کز غم تو گشت خراب
خانهٔ صبر دلم کز غم تو گشت خراب
زان لب لعل شکربار خود آباد کنی
زان لب لعل شکربار خود آباد کنی
خاک پای توام و زاتش سودای مرا
خاک پای توام و زاتش سودای مرا
برزنی آب و همه انده بر باد کنی
برزنی آب و همه انده بر باد کنی
آخرت شرم نیاید که همه عمر مرا
آخرت شرم نیاید که همه عمر مرا
وعدهٔ داد دهی و همه بیداد کنی
وعدهٔ داد دهی و همه بیداد کنی
شد فراموش مرا راه سلامت ز غمت
شد فراموش مرا راه سلامت ز غمت
چو شود گر به سلامی دل من شاد کنی
چو شود گر به سلامی دل من شاد کنی